اهمیت اعتیاد از نگاه دانش علمی

ساخت وبلاگ

اهمیت اعتیاد از نگاه دانش علمی             

دکتراسدالله افشار

اعتیاد[1]، موضوع تحلیل‌های بدبینانه و خوش­ بینانه مکاتب و مشرب های  مختلف قرار گرفته و دستمایه بسیاری از فیلم‌های سینمائی و مستند و امثالهم شده است که بسته به ایدئولوژی حاکم  بر نظام ها و جوامع‌، برخی اشک می‌گیرند و بعضی درصدد آگاهی­بخشی به جامعه در مواجهه با این معضل بر می‌آیند‌. این تبلیغات گاه اعتیاد را راهی بی ­بازگشت به سوی تباهی و مرگ می‌نمایانند و زمانی نوید فرصت‌های بازپروری را در پرتو مقایسه تشخص افراد سالم نسبت به معتادان تحقیرشده برجسته می‌سازند‌.

گاه چنین جلوه داده می‌شود که معتادان هیچ وجه مشخصه و متمایزکننده‌ای نسبت به هم ندارند و هر کسی هم در معرض گرفتاری به این بلیه خانمانسوز و غیراخلاقی است‌. در این صورت هزینه گناه نیز به انواع تنبیهات دیگر اعتیاد اعم از حقوقی و اجتماعی افزوده می‌شود؛ زیرا به نظر می‌رسد اعتیاد‌، انسانیت انسان را می‌ستاند و به اختلال و انهدام شخصیت می‌انجامد‌. در عین حال روشنگری نسبت به اعتیاد و معتاد بیش از برانگیختن احساسات و همدلی تراژیک می‌تواند با تلقی آن به منزله تهدیدی قابل اصلاح توأم شود‌.

دانش علمی‌ در اين ميان اهمیت اعتیاد را به منزله معضلی اجتماعی از طریق آمارهای مربوط به اعتیاد به رخ کشید‌. این آمارها هم در  بر گیرنده تعداد معتادان و خسارات وارده از راه اعتیاد به جامعه بود و هم از تأثیر مساعدت‌های ترمیمی به معتادان و بازگرداندن شان به دامان جامعه حکایت داشت‌. با عنایت به این نظریه؛ اعتیاد نه بزه و جرم و گناه و امثال آن ها که نوعی بیماری[2]  به شمار آمد که هم سرایت می‌پذیرد و هم قابل درمان است‌. این بیماری هم به لحاظ پزشکی و هم به لحاظ جامعه شناختی قابل تعریف است‌. از منظر اول «اعتیاد تقریبا می‌تواند چونان بیماری پزشکی مزمنی لحاظ شود»[3] یا «اختلال عود کننده مزمنی بنماید»[4] که نهایتاً «‌... مکانیسم شکل­پذیری سیناپسی در مدارهای مغز را در بر گیرد مربوط به پردازش تقویت و پاداش»[5]؛ زیرا « در حال حاضر شواهد قابل توجهی از مدل‌های حیوانی و اخیراً انسانی در دست است نشانگر این که کلیه مواد مخدر در مدار مشترکی در سیستم لیمبیک مغز[6] همگرایند»[7]‌. از منظر دوم اما غیبت کنشگر از ایفای نقش هایش را می‌رساند و هزینه‌های این غیبت برای نظام اجتماعی را برجسته می‌کند‌. با توجه به این تئوری؛ دیگر کل شخصیت و رفتارهای معتاد زیر سئوال نبوده و به جای غصه خوردن به حال آنان یا واکنش مجرمانه نسبت به این بخش از جامعه می‌توان مهارت‌هائی در جهت اصلاح چنین رفتارهائی نزد ایشان طراحی کرد و به کار گرفت‌. در این راستا علومی چون پزشکی و روان شناسی و جامعه شناسی نیز دست در دست هم و به اتکای عزم جزم ملی می‌کوشند این وابستگی را با برنامه‌هائی معین تغییر دهند‌. اعتیاد در این چشم انداز هنگامی قابل اصلاح و رفع همه جانبه می‌نماید که هم در شرایط عینی و سطوح خرد وکلان زندگی اجتماعی ریشه یابی شود و هم ذهنیات معتادان را در کنار ذهنیات سایر اعضای جامعه در بر گیرد‌.

دسته بندی معتادان برحسب انواع مواد مخدر و تعیین میزان وابستگی شان به آن ها نیز می‌تواند زمینه ساز انتخاب انواع واکنش‌های بایسته به وضعیت این قربانیان باشد‌. پیدا است وضع معتادی که تازه اعتیاد پیدا کرده با معتادی سابقه دار و حبس دیده و ترک کرده فرق دارد و نمی توان حمایت‌های اجتماعی از زنان و مردان را یکسان شمرد و امکانات اقتصادی سیاسی جامعه را در حل مسائل آنان دخیل ندید‌. گرچه بسیاری از رفتارهای معتادان از منظر کلان مشابه می‌نماید؛ ولی در تعامل عمیق با آنان می‌توان وجوه تمایز گسترده‌ای در این میانه یافت‌. منش و روش معتاد از این حیث در رابطه با انتظارات هنجارین[8] از او برساخته می‌شود[9] و چون تثبیت گردد‌، هویت او را تشکیل می‌دهد‌. هم از این رو است که جامعه شناسان اعتیاد را نه از منظر پزشکی که از زاویه اجتماعی می‌نگرند و نشان می‌دهند آدمیان در همنوائی با انواع خاصی از ملاحظات نسبت به مواد مخدر شرطی می‌گردند‌. با این حال چنین تحلیلی از انواع دریافت‌های عصب شناسی‌، ژنتیک‌،  روان شناسی‌، روان کاوی، اقتصاد‌، سیاست‌، مردم شناسی و امثالهم نیز سود می‌جوید‌.

اعتیاد صرفاً وجه آسیب شناختی ندارد و لذا جلوه‌های مختلف آن را در کنار پیدائی گونه‌های جدید مواد مخدر و شرایط اجتماعی متحول و مرتبط کننده آن ها هم پی می‌گیرد‌. این ساخت زمینه‌ای میان مواد مخدر و اعتیاد و معتاد و سایر غیرمعتادان البته وجه ساده و یکسانی ندارد؛ بلکه دلایل و علل مواجهه با این پدیده‌ها نیز می‌تواند از تأکید برسلامت عمومی تا تأثیر منفی برکارآمدی جامعه تنوع پذیرد‌. بدون چنین شناختی نمی توان برای حل اعتیاد نسخه پیچید یا برنامه ریزی نمود‌. معنای فرهنگی اعتیاد در بافتارهای خاص فرق دارد و این در حالی است که مثلاً دریافت‌های عصب شناختی یا ژنتیک یا متابولیک می‌تواند در این متون از شباهت‌های بیشتری برخوردار باشد‌. مثلاً تلقی اختیاری بودن اعتیاد که معتاد شدن را تحت کنترل شخصی معتاد معنا می‌دهد‌، هم گویای نوعی تقلیل گرائی علّی در انتساب همه عوامل به مسئولیت فردی است و هم تاکتیک‌ها و استراتژی‌های خاصی را در مواجهه با این پدیده‌ها نظیر استفاده از پاداش و تنبیهات شرطی کننده جلوه می‌بخشد و حداقل این است که جائی برای عقلانیت کنشگران یا تنوع این رفتار در گروه‌های متجانس و نامتجانس معتادان چونان «طرحی مستمر برای بیشنه نگه داشتن فایده طی زمان»  باقی نمی‌گذارد‌.[10]

جمعه: 13 / 02 / 1398- 27 شعبان 1440-  3 مه 2019

 


1. addiction

                                                                                                                                                                  disease  .2

3. Hyman, S., and Malenka, R. (2001). Addiction and the brain: The neurobiology of compulsion and its persistence. Nature Reviews 2: 695–703.

4. Koob, G. F. and Le Moal, M. (2006). Neurobiology of Addiction. London: Elsevier Academic Press.

5. Kauer, J. and Malenka, R. (2007). Synaptic plasticity and addiction. Nature Reviews Neuroscience, 8 (11): 844–58.

6. brain: Implications for explaining autism. Science 4: 819–23.

7. Nestler, E. (2005). Is there a common molecular pathway for addiction? Nature Neuroscience, 8 (11): 1445–49.

[8] - هَنجار Norm در اصطلاح دانش جامعه‌شناسی به یک الگوی رفتاری گفته می‌شود که روابط و کنش‌های اجتماعی را تنظیم می‌کند، اکثریت جامعه خود را به آن پایبند می‌دانند و در صورتی که شخصی آن را رعایت نکند، جامعه او را مجازات می‌کند.در ضمن باید گفت که هنجار با قانون کنترل می‌شود در حالی که این حکم در مورد ارزش‌ها صدق نمی‌کند. هنجارهای درونی، هنجارهایی هستند که در صورت عدم رعایت آن‌ها، مجازات رسمی و مشخصی وجود ندارد. هنجارهای بیرونی، هنجارهایی هستند که برای اعضای یک جامعه از پیش تعیین گشته است. ترس از مجازات و میل درونی، اعضای جامعه را به پیروی از هنجار ترغیب می‌کند. اگر هنجارها در جامعه‌ای ثبات نداشته باشند، یا با برخی نظم‌های دیگر اجتماعی در تضاد و تعارض باشند، افراد جامعه کم‌تر از هنجارها پیروی خواهند کرد. هنجارها در جوامع مختلف، ممکن است متفاوت یا حتی متضاد باشند. بی‌هنجاری باعث از بین رفتن استحکام نظام اجتماعی می‌شود. انواع دیگر قاعده‌مندی‌های نظام اجتماعی، عادتها و رسمها هستند.

[9] - ﺑﺮﺳﺎﺧﺘﮕﺮﺍﯾﯽ ﯾﺎ ﺳﺎﺯﻩ ﮔﺮﺍﻳﻲ:ﻳﻚ ﺗﺌﻮﺭﻱ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺷﻨﺎﺳﻲ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﭘﻴﺘﺮ ﺍﻝ. ﺑﺮﮔﺮ ﺗﻮﻣﺎﺱ ﻛﻤﻦ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﻣﺸﺘﺮﻛﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 1966 ﺑﺎ ﻋﻨﻮﺍﻥﺳﺎﺧﺖ اجتماعی ﻭﺍﻗﻌﻴﺖﻣﻨﺘﺸﺮ ﻛﺮﺩﻧﺪ ، ﻣﻄﺮﺡ ﺷﺪ . ﺗﺎﻛﻴﺪ ﺍﺻﻠﻲ ﺳﺎﺧﺖ ﮔﺮﺍﻳﻲ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻣﺸﺨﺺ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺷﻴﻮﻩ ﻫﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻮﺳﻴﻠﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﮔﺮﻭﻫﻬﺎ ﺩﺭ ﺷﻜﻞ ﺩﻫﻲ ﺑﻪ ﻭﺍﻗﻌﻴﺘﻲ ﻛﻪ ﺁﻧﺮﺍ ﺩﺭﻙ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻣﺸﺎﺭﻛﺖ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ . ﺑﺮﺳﺎﺧﺖ ﮔﺮﺍﻳﻲ ﻣﺴﺘﻠﺰﻡ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﺭﻭﺷﻬﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﺪﻳﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﻮﺳﻴﻠﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﻜﻞ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﻧﺪ ، ﻧﻬﺎﺩﻱ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ ، ﺗﻮﺳﻂ ﺧﻮﺩ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺳﻨﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ.ﻭﺍﻗﻌﻴﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﺎﻅ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﻳﻚ ﻓﺮﺍﻳﻨﺪ ﻣﺴﺘﻤﺮ ﻭﭘﻮﻳﺎ ﺗﻠﻘﻲ   ﻣﻲ ﺷﻮﺩ . ﺍﻳﻦ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﺗﻮﺳﻂ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺧﻮﺩ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻋﻤﻞ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﺑﺎﺯﺗﻮﻟﻴﺪ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ . ﺑﻪ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺑﺮﮔﺮ ﻛﻤﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺷﺎﻣﻞ ﭘﺎﻳﻪ ﺍﻱ ﺗﺮﻳﻦ ﺑﺪﻳﻬﻲ ﺗﺮﻳﻦ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻋﺎﻣﻴﺎﻧﻪ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﺭﻭﺯﻣﺮﻩ ، ﺍﺯ ﺗﻌﺎﻣﻼ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻧﺸﺎﺕ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺳﻴﻠﻪ ﺧﻮﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺣﻔﻆ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﺯﻣﺎﻧﻴﻜﻪ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺗﻌﺎﻣﻞ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﺧﻮﺩ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻲ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺍﻳﻦ ﺩﺭﻙ ﺍﺯ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﻋﻤﻞ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻣﺸﺘﺮﻙ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻘﻮﻳﺖ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. ﻭﻗﺘﻲ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺍﻳﻦ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻋﺎﻣﻴﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﻜﺎﺭ ﻣﻲ ﺑﺮﻧﺪ ، ﻃﺒﻘﻪ ﺑﻨﺪﻱ ﻫﺎ ، ﺩﻻﻟﺖ ﻫﺎ ﻧﻬﺎﺩﻫﺎ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ ﺑﺨﺸﻲ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﻋﻴﻨﻲ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻧﺪ ، ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﺑﻪ ﻟﺤﺎﻅ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ.  ﺩﺭ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﺑﺮﺳﺎﺧﺖ ﮔﺮﺍﻳﻲ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ، ﻣﻨﻈﻮﺯ ﺍﺯ ﺑﺮﺳﺎﺧﺖ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ( ﺳﺎﺯﻩ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ) ﻣﻔﻬﻮﻣﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺁﺷﻨﺎ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻃﺒﻴﻌﻲ ﻭ ﺑﺪﻳﻬﻲ ﺑﻨﻈﺮ ﺑﺮﺳﺪ ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ، ﺑﺮﺍﻱ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻫﺎ ﻭ ﺟﻮﺍﻣﻊ ﺧﺎﺹ ﻳﻚ ﺍﺑﺰﺍﺭﺗﺤﻠﯿﻠﯽ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. ﻣﻌﻨﺎ ﻭ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺁﻥ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺳﺎﺯﻩ ﻫﺎﻱ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﻪ ﻳﻚ ﻣﻌﻨﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻫﺎﻱ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻧﻪ ﻗﻮﺍﻧﻴﻦ ﻧﺎﺷﻲ ﺍﺯ ﻣﺸﻴﺖ ﺍﻟﻬﻲ ﻭ ﻳﺎ ﻃﺒﻴﻌﺖ. ﺑﻬﺮ ﺣﺎﻝ ، ﻣﻌﻤﻮﻻ‌ ﺍﻳﻦ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺟﺒﺮﻳﺖ ﺳﺘﻴﺰﻱ ﺭﺍﺩﻳﻜﺎﻝ ﻧﻴﺴﺖ .

10. Becker, G. S. and Murphy, K. M. (1988). A theory of rational addiction. Journal of Political Economy 96 (4): 675–700.

اسد...
ما را در سایت اسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asadollah587o بازدید : 190 تاريخ : چهارشنبه 25 ارديبهشت 1398 ساعت: 8:34