نقش کلیدی ارزش ها در جامعه

ساخت وبلاگ

نقش کلیدی ارزش ها در جامعه

اسدالله افشار

مسئله مهم در زندگاني فرد و جامعه ها مسئله معيارهاي سنجش، و نظام ارزشي حاكم بر فرهنگ آن جامعه است؛ زيراتمام حركت ها درزندگي فردوجمع ازهمين نظام ارزشي سرچشمه مي‌گيرد، وبراي آفريدن اين ارزش ها است.

اشتباه يك قوم و ملت دراين مسئله و روي آوردن به ارزش هاي خيالي وبي اساس،كافي است كه تاريخ آنها را به تباهي بكشد، و درك ارزشهاي واقعي و معيارهاي راستين محكم ترين زيربناي كاخ سعادت آنها است.

دنياپرستان مغرور ارزش را تنها منحصر در مال و قدرت هاي مادي و نفرات خود مي‌دانند، حتي معيار شخصيت در پيشگاه خدا را در اين چهارچوب تصور مي‌كنند، چنان كه این موضوع مهم در آيات 34 الی38 سوره‌ سباء مورد توجه قرار گرفته است، و نمونه هاي فراوان ديگري نیز از آن در قرآن مجيد به چشم مي‌خورد که به برخی از آن ها در ذیل اشاره می گردد:

1- فرعون جبار زر و زور پرست به اطرافيانش مي‌گويد: من باور نمي‌كنم موسي از طرف خدا باشد اگر راست مي‌گويد پس چرا دست بند طلا به او داده نشده است؟! «فَلَوْلَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ» (زخرف/53).

او حتي نداشتن چنين زر و زيوري را دليل بر پستي مقام موسي مي‌شمرد و مي‌گويد:

«أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِّنْ هَذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ» (زخرف/52).

2- مشركان عصر پيامبر(ص) از اينكه قرآن به مرد تهي دستي نازل شده تعجب مي‌كردند و مي‌گفتند: وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ: «چرا اين قرآن بر شخصيت بزرگ و مرد ثروتمندي از سرزمين مكه يا طائف نازل نشده است»؟ (زخرف/31).

3- بني اسرائيل به «اشموئيل» پيغمبر زمانشان در مورد انتخاب «طالوت» به فرماندهي لشكر ايراد كردند و گفتند: قَالُوَاْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ: «ما از او به فرماندهي و حكومت سزاوارتريم، چرا كه از دودمان معروفيم، به علاوه طالوت ثروتي ندارد» (بقره/247).

4- مشركان ثروتمند قوم نوح به او ايراد كردند «چرا اين افراد اراذل و پست اطراف تو را گرفته اند؟» و منظورشان از پستي نداشتن مال و ثروت بود. قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ: «آيا ما به تو ايمان بياوريم در حالي كه اراذل به تو ايمان آورده اند؟» (شعراء/111).

5- همين ايراد را ثروتمندان مكه به پيامبر اسلام(ص) كردند كه از چه رو اطراف تو را پابرهنه ها گرفته اند؟ ما حتي از بوی بدن اينها ناراحت مي‌شويم، اگر آنها را از خود براني ما در كنار تو خواهیم بود. قرآن در سوره كهف سخت به آنها مي‌تازد، با شديدترين لحني آنها را تهديد مي‌كند و به پيامبر(ص) دستور مي‌دهد: «تو بايد با مرداني همنشين باشي كه هر چند تهيدستند اما قلبشان مملو از عشق خدا است و صبح و شام رو به درگاه خدا مي‌آورند، و جز او كسي را نمي‌خواهند، اي پيامبر(ص) با اينها باش و هرگز روي از اينها مگردان» وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا (كهف/28).

روي اين جهات، نخستين و مهمترين گام اصلاحي انبياء درهم شكستن اين چارچوب هاي ارزشي دروغين بود، آنها با تعليماتشان اين معيارهاي غلط را درهم ريختند، و ارزشهاي اصيل الهي را جانشين آن ساختند و با يك «انقلاب فرهنگي» محور شخصيت را از اموال و اولاد و ثروت و جاه و شهرت قبيله و فاميل به تقوا و ايمان و عمل صالح مبدل ساختند.

نمونه آن را در آيات 34 الی 38 سورة‌ سبأ مي‌خوانيم كه بعد از كشيدن خط بطلان بر «اموال» و «اولاد» به عنوان يك وسيله تقرب در پيشگاه الهي و گفتن «وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُم بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِندَنَا زُلْفَى» بلافاصله ارزش اصيل را با جمله «إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا» جانشين آن مي‌كند.

آيه شريفه «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» (حجرات/13) كه به صورت يك شعار اسلامي‌درآمده، بعد از نفي ارزشهاي وابسته به قبيله و عشيره بيانگر همين انقلاب فكري و ارزشي است.

طبق اين آيه هيچ چيز جز تقوا، ايمان توأم با احساس مسئوليت و پاكي عمل، معيار ارزيابي شخصيت انسانها و قُربشان در درگاه خدا نيست، و هر كس از اين معيار اصيل سهم بيشتري دارد مقرب تر و گرامي‌تر است.

جالب اينكه در محيط عربستان قبل از آنكه تعليمات حيات بخش اسلام و قرآن ظهور كند بر اثر حاكميت نظام ارزشي زر و زور محصول آن محيط مشتي غارتگر و زورگو همچون«ابوسفيان ها»، «ابوجهل ها»، «ابولهب ها» بودند؛ اما از همان محيط بعد از انقلاب نظام ارزشي «سلمانها»، «بوذرها»، «مقدادها» و «عمارياسرها» برخاستند.

جالب اينكه قرآن مجيد در سوره «زخرف» بعد از ذكرآياتي كه در فوق به آن اشاره كرديم، مي‌گويد: «نه تنها زرق و برق مادي دليل بر شخصيت نيست بلكه اگر مفاسدي از اين رهگذر به وجود نمي‌آمد ما براي كافران خانه هايي قرار مي‌داديم كه سقف هايش از نقره و پله ها و نردبانهاي (گران قيمتي) داشته باشد كه به وسيله آن به طبقات بالا روند، و براي اطاق هاي آنها درهايي (پرزرق وبرق) و تخت هايي (زيبا) قرار مي‌داديم كه بر آن تكيه كنند، و هرگونه زيوري را در اختيار آنها مي‌گذاريدم، ولي اينها همه متاع زندگي دنيا است و سراي آخرت نزد پروردگارت براي پرهيزگاران است» وَلَوْلَا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فَضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ.وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِؤُونَ وَزُخْرُفًا وَإِن كُلُّ ذَلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ عِندَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ. (زخرف/33 الی 35).

اينها همه براي اين است كه ارزش هاي دروغين جاي ارزش هاي واقعي و انساني را نگيرد.

ارزش هاي كاذب؛ جاي ارزش هاي راستين را نگیرد

بدون شك هر انساني فطرتاً خواهان اين است كه موجود با ارزش و پرافتخاري باشد، و به همين دليل با تمام وجودش براي كسب ارزشها تلاش مي‌كند.

ولي شناخت معيار ارزش با تفاوت فرهنگ ها كاملاً متفاوت است، و گاه ارزش هاي كاذب جاي ارزش هاي راستين را مي‌گيرد.

گروهي ارزش واقعي خويش را در انتساب به «قبيله معروف و معتبري» مي‌دانند، و لذا براي تجليل مقام قبيله و طائفه خود دائماً دست و پا مي‌زنند، تا از طريق بزرگ­كردن آن خود را به­وسيله انتساب به آن بزرگ كنند.

مخصوصاً در ميان اقوام جاهلي افتخار به انساب و قبايل رايج ترين افتخار موهوم بود، تا آنجا كه هر قبيله­اي خود را «قبيلة برتر» و هر نژادي خود را «نژاد والاتر» مي‌شمرد، كه متأسفانه هنوز رسوبات و بقاياي آن در اعماق روح بسياري از افراد و اقوام وجود دارد.

گروه ديگري مسئله مال و ثروت و داشتن كاخ و قصر و خدم و حشم و امثال اين امور را نشانة ارزش مي‌دانند، و دائماً براي آن تلاش مي‌كنند، در حالي­كه جمع ديگري مقامات بلند اجتماعي و سياسي را معيار شخصيت مي‌شمرند.

و به همين ترتيب هر گروهي در مسيري گام برمي‌دارند و به ارزشي دل مي‌بندند و آن را معيار مي‌شمرند.

اما از آنجا كه اين امور همه اموري است متزلزل و برون ذاتي و مادي و زودگذر يك آيين آسماني همچون اسلام هرگز نمي‌تواند با آن موافقت كند، لذا خط بطلان روي همه آنها كشيده، و ارزش واقعي انسان را در صفات ذاتي او مخصوصاً تقوا و پرهيزگاري و تعهد و پاكي او مي‌شمرد حتي براي موضوعات مهمي، ‌همچون علم و دانش اگر در مسير ايمان و تقوا و ارزشهاي اخلاقي، قرار نگيرد اهميت قائل نيست.

و عجيب است كه قرآن در محيطي ظهور كرد كه ارزش «قبيله» از همة ارزش ها مهمتر محسوب مي‌شد، اما اين بت ساختگي درهم شكست، و انسان را از اسارت «خون»، «قبيله»، «رنگ»، «نژاد»، «مال»، «مقام» و «ثروت» آزاد ساخت، و او را براي يافتن خويش به درون جانش و صفات والايش رهبري كرد!

جالب اينكه در شأن نزول هايي كه براي آية 13 حجرات ذكر شده نكاتي ديده مي‌شود كه از عمق اين دستور اسلامي‌حكايت مي‌كند، از جمله اينكه: بعد از فتح مكه پيغمبراكرم(ص) دستور داد اذان بگويند، «بلال» بر پشت بام كعبه رفت، و اذان گفت، «عتاب­بن­اسد» كه از آزادشدگان بود گفت شكر مي‌كنم خدا را كه پدرم از دنيا رفت و چنين روزي را نديد! و «حارث بن هشام» نيز گفت: آيا رسول الله(ص) غير از اين «كلاغ سياه»! كسي را پيدا نكرد؟! (آية فوق نازل شد و معيار ارزش واقعي را بيان كرد).[1]

بعضي ديگر گفته­اند: آيه هنگامي‌نازل شد كه پيامبر(ص) دستور داده بود دختري به بعضي از «موالي» دهند (موالي به بردگان آزاد شده، يا به غير عرب مي‌گويند) آنها تعجب كردند و گفتند: اي رسول خدا(ص) آيا مي‌فرماييد دخترانمان را به موالي دهيم؟! (آيه نازل شد و بر اين افكار خرافي خط بطلان كشيد).[2]

در حديثي مي‌خوانيم: روزي پيامبر(ص) در مكه براي مردم خطبه خواند و فرمود:«ياايهاالناس ان الله قد اذهب عنكم عيبه الجاهليه، و تعاظمها بآبائها، فالناس رجلان: رجل برتقي كريم علي الله، و فاجر شقي هين علي الله، والناس بنوآدم، و خلق الله آدم من تراب، قال الله تعالي: يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا أن اكرمكم عند الله اتقاكم ان الله عليم خبير»: «اي مردم، خداوند از شما ننگ جاهليت و تفاخر به پدران و نياكان را زدود، مردم دو گروه بيش نيستند: نيكوكار و باتقوا و ارزشمند نزد خدا، و يا بدكار و شقاوتمند و پست در پيشگاه حق، همة مردم فرزند آدمند، و خداوند آدم را از خاك آفريده، چنانكه مي‌گويد« اي مردم، ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره­ها و قبيله­ها قرار داديم تا شناخته شويد، از همه گرامي‌تر نزد خداوند كسي است كه از همه پرهيزگارتر باشد، خداوند دانا و آگاه است».[3]

در كتاب آداب النفوس طبري آمده كه پيامبر(ص) در اثناي ايام تشريق (روزهاي 11 و 12 و 13 ذي الحجه است) در سرزمين «مني» در حالي كه بر شتري سوار بود رو به سوي مردم كرد و فرمود: «يا ايها الناس! لا ان ربكم واحد و ان اباكم واحد، الا لا فضل لعربي علي عجمي، و لا لعجمي‌علي عربي، و لا الاسود علي احمر، و لا الاحمر علي اسود، الا بالتقوي الاهل بلغت؟ قالوا نعم! قال ليبلغ الشاهد الغائب»: «اي مردم، بدانيد خداي شما يكي است و پدرتان يكي، نه عرب بر عجم برتري دارد و نه عجم بر عرب، نه سياهپوست بر گندمگون و نه گندمگون بر سياهپوست مگر به تقوا، آيا من دستور الهي را ابلاغ كردم؟ همه گفتند: آري! فرمود: اين سخن را حاضران به غايبان برسانند».[4]

و نيز در حديث ديگري در جمله­هايي كوتاه و پرمعني از آن حضرت آمده است: «ان الله لاينظر الي احسابكم، و لا الي انسابكم، و لا الي اجسامكم، و لا الي اموالكم، و لكن ينظر الي قلوبكم، فمن كان له قلب صالح تحنن الله عليه، و انما انتم بنو آدم و احبكم اليه اتقاكم»: «خداوند به وضع خانوادگي و نسب شما نگاه نمي‌كند و نه به اجسام شما، و نه به اموالتان، ولي نگاه به دلهاي شما مي‌كند، كسي كه قلب صالحي دارد، خدا به او لطف و محبت مي‌كند، شما همگي فرزندان آدميد، و محبوبترين شما نزد خدا باتقواترين شما است».

ولي عجيب است كه با اين تعليمات وسيع و غني و پربار هنوز در ميان مسلمانان كساني روي مسئله «نژاد»، «خون» و «زبان» تكيه مي‌كنند، و حتي وحدت آن را بر اخوت ­اسلامي،‌ و وحدت ديني مقدم مي‌شمرند، و عصبيت جاهليت را بار ديگر زنده كرده­اند، و با اينكه از اين رهگذر ضربه­هاي سختي بر آنان وارد شده گويي نمي‌خواهند بيدار شوند، و به حكم اسلام بازگردند! خداوند همه را از شر تعصب هاي جاهليت حفظ كند.

اسلام با «عصبيت جاهليت» در هر شكل و صورت مبارزه كرده است تا مسلمانان جهان را از هر نژاد و قوم و قبيله زير پرچم واحدي جمع­آوري كند، نه پرچم قوميت و نژاد و نه پرچم غير آن، چرا كه اسلام هرگز اين ديدگاههاي تنگ و محدود را نمي‌پذيرد، و همه را موهوم و بي­اساس مي‌شمرد حتي در حديثي آمده كه پيامبر(ص) در مورد عصبيت جاهليت فرمود: «دعوها فأنها منتنه!» «آن را رها كنيد كه چيز متعفني است»![5]

اما چرا اين تفكر متعفن هنوز مورد علاقة گروه زيادي است كه خود را ظاهراً‌ مسلمان مي‌شمرند و دم از قرآن و اخوت اسلامي‌مي‌زنند؟ معلوم نيست!

چه زيبا است جامعه­اي كه براساس معيارارزشي اسلام «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» بنا شود، و ارزشهاي كاذب نژاد، مال، ثروت، مناطق جغرافيايي و طبقه از آن برچيده شود.

آري تقواي الهي و احساس مسئوليت دروني و ايستادگي در برابر شهوات، و پايبند بودن به راستي و درستي و پاكي و حق و عدالت اين تنها معيار ارزش انسان است و نه غير آن. هر چند در آشفته بازار جوامع كنوني اين ارزش اصيل به دست فراموشي سپرده شده، و ارزشهاي دروغين جاي آن را گرفته است.

در نظام ارزشي جاهلي كه بر محور «تفاخر به آباء و اموال و اولاد» دور مي‌زد يك مشت دزد و غارتگر پرورش مي‌يافت، اما با دگرگون شدن اين نظام و احياي اصل والاي «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» محصول آن انسانهايي همچون سلمان، ابوذر، عمار ياسر و مقداد بود.

و مهم در انقلاب جوامع انساني انقلاب نظام ارزشي آن، و احياي اين اصل اصيل اسلامي‌است.

اين سخن را با حديثي از پيامبر گرامي‌اسلام(ص) پايان مي‌دهيم آنجا كه فرمود: «كلكم بنو آدم و آدم خلق من تراب، و لينتهين قوم يفخرون بآبائهم او ليكونن اهون علي الله من الجعلان»: «همة ‌شما فرزندان آدميد، و آدم از خاك آفريده شده، از تفاخر به پدران بپرهيزید و گرنه نزد خدا از حشراتي كه در كثافات غوطه­ورند پست­تر خواهيد بود»![6]

قوام فرهنگ و قوام جامعه متکی بر ارزش ها

از نگاه صاحب نظران علوم اجتماعی و جامعه شناسان؛ بلاشک امنیّت اساسى‏ترین هدفى است که بشر را به گزینش زندگى اجتماعى واداشته است و تحقق این خواسته انسانى تنها در گرو شکل‏گیرى جامعه است و جامعه نیز تنها در پرتو وجود فرهنگ شکل مى‏گیرد و فرهنگ نیز به نوبه خود وام‏دار ارزش‏هاست. از این‏رو، مى‏توان گفت: قوام جامعه در حقیقت به وجود ارزش‏هاى حاکم بر آن است؛ زیرا جامعه چیزى جز ارتباطات و کنش و واکنش‏هاى افراد، که در پرتو ارزش‏هاى حاکم شکل مى‏گیرند، نیست. و این ارزش‏ها هستند که با مشخص کردن خوبى‏ها و بدى‏ها و امورمطلوب براى افراد جامعه، چراغ هدایت رفتار فردى و گروهى را برمى‏افروزند.

بدیهى است که نادیده گرفتن ارزش‏هاى حاکم بر جامعه مى‏تواند پیامدهاى ناگوارى را به همراه داشته باشد و ناگوارتر آن‏گاه خواهد بود که ارزش‏هاى حاکم بر جامعه، ارزش‏هاى دینى و الهى باشند که در این صورت، نادیده گرفتن آن‏ها نه تنها موجب اختلال در امنیت مادى اعضاى جامعه مى‏گردد، بلکه امنیّت و شؤون معنوى و کمالات انسانى آن‏ها را نیز در معرض خطر قرار خواهد داد.

از آن‏جایى که در هر جامعه‏اى، افرادى هستند که ارزش‏هاى حاکم بر آن را نادیده گرفته و نسبت به ارزش‏ها و هنجارهاى آن ناسازش‏کارند و رفتار نابهنجار بروز داده و آرامش و سلامت جامعه را به خطر مى‏اندازند و امنیت اجتماعى را کم‏رنگ مى‏کنند،شناخت عوامل وزمینه‏هاى پیدایش ناهنجارى‏هاى اجتماعى بر پژوهشگران اجتماعى اولا لازم و ضرورى است و ثانیا این پژوهشگران اجتماعی با تمام وجود سعى دارند با استفاده از آموزه‏هاى دینى و اطلاعات جامعه‏شناختى، علل نادیده گرفتن ارزش‏ها و در حد امکان شیوه پیش‏گیرى آن را مورد بررسى قرار دهند تا به نوبه خود تلاشى در جهت امنیت انسانى انجام داده باشند.[7]

به هر تقدیردانشمندان فلسفه علوم اجتماعى، قوام فرهنگ را به ارزش‏هاى آن دانسته و اعتقاد دارند که این ارزش‏هاى جامعه است که آن جامعه را داراى هویت و قوانین ویژه مى‏سازد.[8] از این‏رو، جامعه‏شناسان براى ارزش‏ها نقشى کلیدى و بنیادى قایل‏اند؛ چرا که جنبه مادى و قواعد سازمانى فرهنگ، مستقیم و غیرمستقیم تحت تأثیرجنبه شناختى و بخصوص ارزش‏ها هستند، ارزش‏ها در حقیقت چراغ هدایت و سامان بخش سایر بخش‏هاى فرهنگى‏اند. این واقعیت را در تعریفى که از ارزش‏ها ارائه مى‏دهند، به خوبى مى‏توان مشاهده کرد.

در تعریف ارزش‏ها گفته‏اند: «ارزش‏ها، باورهاى ریشه‏دارى‏اند که گروه اجتماعى هنگام سؤال درباره خوبى‏ها و بدى‏ها و کمال مطلوب به آن رجوع مى‏کند.»[9]

با توجه به تعریف مزبور است که جامعه‏شناسان نقش ارزش‏ها را در جامعه بسیار کلیدى دانسته و از آن به چراغ هدایت رفتار تعبیر نموده‏اند. از این‏رو، نه تنها قوام فرهنگ، بلکه قوام جامعه را وابسته به ارزش‏ها دانسته‏اند.[10]

یکشنبه: 30 / 07 / 1402- 6 ربیع الثانی 1445- 22 اکتبر 2023

منابع

1ـ ارسطو، سیاست ارسطو، ترجمه حمید عنایت، دوم، شرکت سهامى کتاب‏هاى جیبى، 1348.

2ـ ابوالفضل قاضى، حقوق اساسى و نهادهاى سیاسى، انتشارات دانشگاه تهران، 1370، ج 1.

3- محمدتقى مصباح، جامعه و تاریخ، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1372.

4- محمود روح‏الامینى، مبانى انسان‏شناسى، تهران، انتشارات عطّار، 1374.

5- بروس کوئن، مبانى جامعه‏شناسى، ترجمه فاضل توسلى، تهران، سمت، 1372.

6- تفسير عياشي؛ ابوالنضر محمد بن مسعود بن عياش سمرقندي معروف به عياشي .

7- تفسيرامام حسن عسکري (ع)؛ محمد بن قاسم استر آبادي.

8 - تفسير علي بن ابراهيم قمي؛ ابوالحسن علي بن ابراهيم بن هاشم قمي.

9- تفسير فرات كوفي؛ ابوالقاسم فرات بن ابراهيم بن فرات كوفي.

10- تفسير نمونه؛ آيت الله مكارم شيرازي و گروهي از دانشمندان.

11- تفسير راهنما؛ اكبر هاشمي رفسنجاني و جمعي از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن.


[1]- تفسیر روح البيان، ج9، ص 90 در تفسير «قرطبي» نيز همين شأن نزول ها آمده است ج9، ص 6160.

[2]- همان.

[3]- تفسير قرطبي، ج9، ص 6161.

4- همان؛ ص 6162 تعبير به «احمر» در اين روايت به­معني سرخپوست نيست بلكه گندمگون است چون غالب افراد در آن محيط چنين بودند، اتفاقاً واژة «احمر» در روايات به خود گندم نيز اطلاق شده است.

[5]- صحيح مسلم، (طبق نقل في ضلال ج7، ص 538).

[6]-تفسیر في ظلال، ج7، صفحه 538.

[7] - مریجى؛ شمس الله. علل نادیده گرفتن ارزش ها. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. فصلنامه معرفت 1382 شماره 72.

[8] - مصباح؛ محمدتقى(1372). جامعه و تاریخ. تهران: مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى. ص 174.

[9] - کوئن؛ بروس (1372). مبانى جامعه‏شناسى. ترجمه فاضل توسلى. تهران: سمت، 1372، ص 72 / ص 73.

[10] - مریجى؛ شمس الله. علل نادیده گرفتن ارزش ها. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. فصلنامه معرفت 1382 شماره 72.

اسد...
ما را در سایت اسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asadollah587o بازدید : 50 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1402 ساعت: 19:53