فردوسی ؛حافظ سنت های ملی و شناسنامه قوم ایرانی

ساخت وبلاگ

 به بهانه اول بهمن زادروز حیکم طوس

فردوسی ؛حافظ سنت های ملی و شناسنامه قوم ایرانی   

دکتراسدالله افشار

 استاد بزرگ بي بديل ، حكيم ابوالقاسم منصور بن حسن فردوسی طوسي ، حماسه سراي بزرگ ايران و يكي از شاعران مشهور عالم و ستاره در خشنده آسمان ادب فارسي و از مفاخر نامبردار ملت ايرانست كه به علت همين عظمت مقام و مرتبت، سرگذشتش مانند ديگر بزرگان دنياي قديم با افسانه و روايات مختلف در آميخته است.

بی تردید ژرفای زبان فارسی ، مدیون تلاش شگفت حکیم ابوالقاسم فردوسی ، بزرگ ترین شاعر حماسه سرای ملی ایران است. معماری حکیمانه او در برپایی کاخی رفیع از نظم در زبان فارسی ، چنان استوار قامت افراشته است که در قرون و اعصارْ مصون از باد و باران و فرسایش ، سرفراز بر تارک فرهنگ ایرانی و اسلامی  می درخشد و نام بلند آن شاعر گران مایه را برای همیشه زنده نگه داشته است.

نمیرم از این پس که من زنده ام                               که تخم سخن را پراکنده ام

 پاژ لبخند زد ؛ ایران شکفت

اول بهمن ماه را زادروزحکیم طوس ؛ «ابوالقاسم حسن پورعلی طوسی» معروف به فردوسی بزرگ  دانسته اند. آری اول بهمن ماه روزی است که فرزندی از ایران زمین در دیار خراسان و در روستای پاژ قدم به عرصه گیتی نهاد تا کاری کند کارستان ؛ داستان او از زمانی آغاز شد که پاژ لبخند زد و ایران شکفت. او افق نگاهش را به دوردست کشاند و شکوفایی فرهنگ و زبان پارسی را نشانه گرفت.

آن روز که اول بهمن سیصد و نوزده و درست در آغازین روزهای زمستان بود ؛ بهار را نوید داد و روزها و سال هایی که ایران بدان افتخار خواهد کرد.

آن روز درخت تنومند زبان پارسی به شکوفه نشست ؛ برگ و بار داد و در روزگاری که " شاهنامه " پدید آمد ؛ زبان پارسی و فرهنگ ایران اسلامی به قامت ایستاد. در روزگاری که می رفت تاریخ ایران موزه نشین شود ؛ دفتر تاریخ ایران و ایرانی را گشود تا نشانی از " بودن " و " ماندن " ما را گواه باشد.

در روزگاری که " من" ها حکمرانی می کرد او از "یزدان" گفت و " خداوند " و سراسر شاهنامه اش نشانی از حس توحیدجویی و یکتاطلبی او دارد.

 تولد حکیم طوس

بر پایه دیدگاه بیشتر پژوهشگران امروزی ، حکیم ابوالقاسم فردوسی در سال ۳۲۹ هجری قمری برابر با ۳۱۹ خورشیدی (۹۴۰ میلادی) در روستای پاژ در شهرستان توس در خراسان دیده به جهان گشود.

طبق برخی از نسخه های خطی و مختلف شاهنامه وی خود را به نام حسن و همچنین منصور معرفی کرده است ولی معتبرترین نام وی ابوالقاسم بیان شده است. در مورد تخلصش نیز فرضیه ای بیان کرده اند که گویا سلطان محمود غزنوی در اولین دیدارش به وی چنین لقبی داده است و منظور مردی است که از بهشت آمده است.

البته در تحقیقات قدیمی و عامیانه نام وی را عجایب المخلوقات و تاریخ گزیده نیز بیان کرده اند. طول عمر فردوسی را نزدیک به 80 سال دانسته اند ، که اکنون حدود هزار سال از تاریخ درگذشت وی می گذرد.

پدرش از دهقانان توس بود که ثروت و موقعیت قابل توجهی داشت. وی از همان زمان که به کسب علم و دانش می پرداخت، به خواندن داستان هم علاقه مند گردید.

فردوسی؛ دهقان زاده بود

بر پایه اشاره های ضمنی فردوسی دانسته شده است که او دهقان و دهقان زاده بود. دهقان در روزگار فردوسی و در شاهنامه او به معنی ایرانی تبار و نیز به معنی مالک روستا یا رئیس شهر بوده است. چنان که می دانیم “دهقانان” یک طبقه از مالکان بودند که در دوره ساسانیان در ایران زندگی می کردند و یکی از طبقات اجتماعی فاصل میان طبقه کشاورزان و اشراف درجه اول را تشکیل میدادند و صاحب نوعی “اشرافیت ارضی” بودند. زندگانی آنان در کاخ هایی که در اراضی خود داشتند سپری می شد. آن ها به وسیله “روستاییان” از آن اراضی بهره برداری می کردند و در جمع آوری مالیات اراضی با دولت ساسانی و سپس در عهد اسلام با دولت اسلام همکاری می نمودند و حدوداً تا زمان حمله مغول به تدریج بر اثر فتنه ها و آشوب ها و تضییقات گوناگون از بین رفتند.

آغاز زندگی او هم‌ زمان با گونه‌ ای جنبش نوزایش در میان ایرانیان بود که از سده سوم هجری شروع شده و دنباله و اوج آن به سده چهارم رسید و گرانیگاه آن خراسان و سرزمین‌ های فرارود ( فَرارود یا وَرارود یا ماوَراءُالنَهر - به فارسی تاجیکی: Фарорӯд - به سرزمینی گفته می‌شود که در میان دو رود آمودریا (جیحون) و سیردریا (سیحون) جای دارد. در واقع معنی اصلی آن ، آن سوی رود آموی ؛ جیحون یا آمودریا است. این سرزمین بخشی از آسیای میانه است ) بود.

دردرازنای همین دو سده تعداد چشمگیری از سرایندگان و نویسندگان پدید آمدند و با آفرینش ادبی خود زبان پارسی دری را که توانسته بود در برابر زبان عربی پایدار بماند، توانی روزافزون بخشیدند و به صورت زبان ادبی و فرهنگی درآوردند. فردوسی از همان روزگار کودکی در حال مشاهده کوشش‌ های مردم پیرامونش برای پاسداری ارزش‌ های دیرینه بود و خود نیز در چنان زمانه و زمینه‌ ای پا به پای بالندگی جسمی به فرهیختگی رسید و رهرو سخت‌ گام همان راه شد.

 دوران کودکی و نوجوانی فردوسی ؛ دوران پرورش و بالندگی

درباره دوران کودکی و جوانی فردوسی نه خود شاعر سخنی گفته و نه در بن‌مایه‌های کهن جز افسانه و خیال‌بافی چیزی به چشم می‌خورد. با این حال از دقت در ساختار زبانی و بافت تاریخی - فرهنگی شاهنامه، می‌توان دریافت که او در دوران پرورش و بالندگی خویش از راه مطالعه و ژرف‌نگری در سروده‌ها و نوشتارهای پیشینیان خویش سرمایه کلانی اندوخته که بعدها دست‌ مایه او در سرایش شاهنامه شده‌ است. هم‌چنین از شاهنامه و زندگی نامه فردوسی این گونه برداشت کرده‌اند که فردوسی با زبان عربی و دیوان‌های شاعران عرب و نیز با زبان پهلوی آشنا بوده‌است. فردوسی در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش به دست می آورد، به کسی محتاج نبود؛ اما بتدریج، آن اموال را از دست داد و به تهیدستی گرفتار شد.

 دانش و آموخته‌های فردوسی

او آغاز زندگی را در روزگار سامانیان و هم‌زمان با جنبش استقلال‌خواهی و هویت‌طلبی در میان ایرانیان سپری کرد. شاهان سامانی با پشتیبانی از زبان فارسی، عصری درخشان را برای پرورش زبان و اندیشه ایرانی آماده ساختند و فردوسی در هنر سخنوری آشکارا وامدار گذشتگان خویش و همه آنانی است که در سده‌های سوم و چهارم هجری، زبان فارسی را به اوج رساندند و او با بهره‌گیری از آن سرمایه، توانست مطالب خود را چنین درخشان بپردازد. در نگاهی کلی درباره دانش و آموخته‌های فردوسی می‌توان گفت او زبان عربی می‌دانست، اما در نثر و نظم عرب چیرگی نداشت. او پهلوی‌خوانی را به‌طور روان و پیشرفته نمی‌دانست، اما به‌گونه مقدماتی مفهوم آن را دریافت می‌کرد. به‌هرروی، در شاهنامه هیچ نشانه‌ای درباره پهلوی‌دانی او نیست.

او زاییده روزگار خردورزی دوران سامانیان است. در این دوران ، زمینه برای اوج این خردورزی و دانش‌مداری در شاهنامه فردوسی آماده شد. فردوسی خرد را سرچشمه و سرمایه تمام خوبی‌ها می‌داند. او بر این باور است که آدمی با خرد، نیک و بد را از یکدیگر بازمی‌شناسد و از این راه به نیک‌بختی این جهان و رستگاری آن جهان می‌رسد.

 درباره خانواده فردوسی

از زندگانی فردوسی تا پیش از سرایش شاهنامه آگاهی چندانی در دست نیست. تنها این‌که پسر او در سال ۳۵۹ ه‍.ق زاده شده، پس فردوسی باید پیش از ۳۵۸ ه‍.ق ازدواج کرده‌باشد. از همسر فردوسی چیزی دانسته نیست. پژوهشگرانی چون حبیب یغمایی، محمدتقی بهار و ذبیح‌الله صفا، زنی را که در آغاز داستان «بیژن و منیژه» نام برده شده، همسر فردوسی دانسته‌اند. اگر این گمان درست باشد، احتمالاً او زنی فرهیخته بوده، که توانایی چنگ‌نوازی داشته‌است و مانند خود فردوسی از خانواده‌ای دهقان‌نژاد بوده و از آنچه که در این خانواده‌ها به دختران آموزش داده می‌شده، بهره داشته‌است. پسر فردوسی در سال ۳۹۶ ه‍.ق در ۳۷ سالگی و زمانی که فردوسی ۶۷ ساله بوده، درگذشت. فردوسی از پیشی‌گرفتن پسر بر پدر گله کرده و از خداوند خواستار آمرزش فرزندش می‌شود. به گزارش نظامی عروضی، از فردوسی تنها یک دختر به‌جای ماند و فردوسی پاداش شاهنامه را برای کابین او می‌خواست. پس از درگذشت فردوسی دختر پاداش را نپذیرفت و آن پاداش برای بهبود کاروانسرای چاهه خرج شد.

 علاقه فردوسی به داستان های کهن

فردوسی از همان زمان که به کسب علم و دانش می پرداخت ، به خواندن داستان هم علاقه مند شد و به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید. همین علاقه به داستان های کهن بود که او را به فکر انداخت تا شاهنامه را به نظم در آورد. چنان که از گفته خود او  بر می آید، مدت ها در جستجوی این کتاب بوده و پس از یافتن نسخه اصلی داستان های شاهنامه ، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرده است. او در این باره می گوبد:

 بسی رنج بردم بدین سال سی                        

 عجم زنده کردم بدین پارسی 

پی افکندم از نظم کاخی بلند                             

که از باد و باران نیابد گزند 

بناهای آباد گردد خراب                                     

ز باران و از تابش آفتاب  

فردوسی طبع لطیفی داشت، سخنش از طعنه، هجو، دروغ و چاپلوسی به دور بود و تا جایی که می توانست از به کار بردن کلمه های غیر اخلاقی خودداری می کرد. او در وطن دوستی، سری پر شور داشت؛ از این رو، به داستان های کهن و تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید و از تورانیان و رومیان و اعراب - به دلیل صدماتی که بر ایران وارد آورده بودند - نفرت داشت.

دوران پرآشوب عصر فردوسی

در عصر فردوسی ، خراسان دوران پرآشوبی را می گذراند . جنگ های مداوم بین سرداران جریان داشت . در همان زمان بود که خانواده سامانی به دست غزنویان برانداخته شدند . شرح این وقایع را می توان در تاریخ گردیزی و تاریخ عتبی خواند . از این رو لااقل در نیمه دوم عمر فردوسی ، مردم خراسان به علت آشوب و تزلزل و یا خراج سنگینی که محمود از آنها می گرفت و اجحاف وزیران و دست نشاندگانش ، و نیز قحطی و خشکسالی گاه بگاهی ، با زندگی سختی روبرو بوده اند ؛ و همه این احوال بالطبع در شاهنامه اثر گذارده است . همچنین خود طوس که زادگاه فردوسی است ، سرزمین بیقراری بوده ؛ اقلیتهای ملی و دینی چون شعویبه و شیعه در آنجا قوی بوده اند . در تاریخ ها از مردم طوس به عنوان مردمی ( فتنه جو ) یاد شده . در تاریخ بیهقی حکابتی راجع به حمله دسته جمعی اهالی این شهر به نیشابور آمده که نشان دهنده ناآرامی مردم طوس است . طوس را مقدسی ( مرکز راهزنان و لانه سرکشان ) خوانده است. عیاران طوس به گستاخی معروف بوده اند . درکنار این ها ، عده ای از افراد بسیار سرزنده و روشن بین نیز در این شهر زندگی  می کرده اند . با این خصوصیات ، عجبی نیست که حماسه ملی ایران از چنین شهری سربرآورده باشد .

فردوسی ، چه به سبب آن که ذاتاٌ مرد متفکر و کناره جویی بوده ، و چه به سبب آن که به کاری بزرگ ، یعنی سرودن شاهنامه اشغال داشته ، به نظر می رسد که در کشمکش های فرقه ای شهر خود دخالتی نداشته است ؛ ولی بی تردید ، روح کنجکاو و بیدار او نمی توانسته است از آن چه در سرزمین و شهر او می گذشته ، تاثیر نپذیرد . چنان که از فحوای کلام خود او بر می آید ، با سلسله جنبانان اقلیت ملی و مذهبی دوستی و رفت و آمد داشته است .

 خلق شاهنامه و جفای سلطان محمود به فردوسی

فردوسی اوایل حیات را به کسب مقدمات علوم و ادب گذرانید و از همان جوانی شور شاعری در سر داشت . و از همان زمان برای احیای مفاخر پهلوانان و پادشاهان بزرگ ایرانی بسیار کوشید و همین طبع و ذوق شاعری و شور و دلبستگی او بر زنده کردن مفاخر ملی، باعث بوجود آمدن شاهکاری بزرگ به نام «شاهنامه» شد .

شاهنامه فردوسی که نزدیک به پنجاه هزار بیت دارد ، مجموعه ای از داستان های ملی و تاریخ باستانی پادشاهان قدیم ایران و پهلوانان بزرگ سرزمین ماست که کارهای پهلوانی آن ها را همراه با فتح و ظفر و مردانگی و شجاعت و دینداری توصیف می کند . فردوسی پس از آن که تمام وقت و همت خود را در مدت سی و پنج سال صرف ساختن چنین اثر گران بهایی کرد ، در پایان کار راهی غزنین شد و شاهنامه را به سلطان محمود غزنوی که تازه به سلطنت رسیده بود ، اهداء نمود ، تا شاید از سلطان محمود صله و پاداشی دریافت نماید و به اوضاع نابسامان مادی خود سروسامانی دهد. اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستان های پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنان که شایسته اش بود تشویق نکرد. علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست.

برخی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد سلطان محمود به بی دینی متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسی به شیعه که سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان به او بی اعتنائی کرد.

ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی حسد می بردند و داستان های شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند.

به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که "شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم ، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست".

گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهائی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آن که سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت.

تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند.

فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.

البته باید به این نکته اشاره داشت که ؛ سلطان محمود نخست وعده داد ه بود که شصت هزار دینار به عنوان پاداش و جایزه به فردوسی بپردازد. ولی اندکی بعد از پیمان خود برگشت و تنها شصت هزار درم یعنی یک دهم مبلغی را که وعده داده بود برای وی فرستاد. و فردوسی از این پیمان شکنی سلطان محمود رنجیده خاطر شد و از غزنین که پایتخت غزنویان بود بیرون آمد و مدتی را در سفر بسر برد و سپس به زادگاه خود بازگشت.

علت این پیمان شکنی آن بود که فردوسی مردی موحد و پایبند مذهب تشیع بود و در شاهنامه در ستایش یزدان سخنان نغز و دلکشی سروده بود ، ولی سلطان محمود پیرو مذهب تسنن بود و بعلاوه تمام شاهنامه در مفاخر ایرانیان و مذمت ترکان آن روزگار که نیاکان سلطان محمود بودند سروده شده بود.

همین امر باعث شد که وی به پیمان خود وفادار نماند اما چندی بعد سلطان محمود از کرده خود پشیمان شد و فرمان داد که همان شصت هزار دینار را به طوس ببزند و به فردوسی تقدیم کنند ولی هدیه سلطان روزی به طوس رسید که فردوسی با سر بلندی و افتخار حیات فانی را بدرود گفته بود و در گذشته بود.

و جالب این است که دختر والا همت فردوسی از پذیرفتن هدیه پادشاه خودداری نمود و آن را پس فرستاد و افتخار دیگری بر افتخارات پدر بزرگوارش افزود.

معروف ترین داستان های شاهنامه : داستان رستم و سهراب ، رستم و اسفندیار ، سیاوش و سودابه زال و رودابه است.

 شاهنامه ؛ مهمترین سند عظمت زبان فارسی

شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است.

"شاهنامه"، حافظ راستین سنت های ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بی وجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود می شد و اثری از آن ها به جای نمی ماند.

اهمیت شاهنامه فقط در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستانهای منظوم باشد، تبارنامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواسته های جمعی، ملتی کهن دارد.

ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت ستیز داشته است.

شاهنامه، منظومه مفصلی است که حدوداً از شصت هزار بیت تشکیل شده است و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی است.

فردوسی بر منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفیعی از سخن بنیان می نهد که به قول خودش باد و باران  نمی تواند گزندی بدان برساند و گذشت سالیان بر آن تأثیری ندارد.

 فردوسی شاعری معتقد و مومن

فردوسی در مورد مذهب آسان‌گیر بود و کیش نیاکان خویش را پاس می‌داشت.فردوسی خود هیچ‌گاه از اسلام بدگویی نمی‌کند و در مقام بیان باورهای خویش، از پیامبر اسلام و خاندان او با احترام فراوان یاد می‌کند. فردوسی به‌راستی خداپرست و یکتاپرست است و این باور بنیادین خود را درباره همه پهلوانان خود، حتی درباره اسکندر که در کتاب او یک نفر ترسا خوانده می‌شود، نیز شامل می‌دارد.

بر اساس ابیاتی در خود شاهنامه و همچنین با مطالعه زندگی نامه فردوسی و منابع اولیه‌ای چون آثار نظامی عروضی و نصیرالدین قزوینی، فردوسی یک مسلمان شیعه و شاعری معتقد و مومن به ولایت معصومین علیهم ‌السلام بود و خود را بنده اهل بیت نبی و ستاینده خاک پای وصی می دانست و تاکید می کرد که:

گرت زین بد آید، گناه من است

چنین است و آیین و راه من است

بر این زادم و هم بر این بگذرم

چنان دان که خاک پی حیدرم

فردوسی با خلق حماسه عظیم خود، برخورد و مواجهه دو فرهنگ ایران و اسلام را به بهترین روش ممکن عینیت بخشید، با تأمل در شاهنامه و فهم پیش زمینه فکری ایرانیان و نوع اندیشه و آداب و رسومشان متوجه می شویم که ایرانیان همچون زمینی مستعد و حاصل خیز آمادگی دریافت دانه و بذر آیین الهی جدید را داشته و خود به استقبال این دین توحیدی رفته اند. چنان که در سال های آغازین ظهور اسلام، در نشر و گسترش و دفاع از احکام و قوانینش به دل و جان کوشیدند. درهرحال؛ فردوسی در مورد شاخه مذهبی خود (تشیع) تعصب داشت و همچنان که از مقدمه شاهنامه بر می آید او مذهب خود را اسلام واقعی می دانست.

اندیشه حاکم بر شاهنامه

دیدگاه فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه پشتیبان خوبی‌ها در برابر ستم و تباهی است. ایران که سرزمین آزادگان به شمار می رود، همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می گیرد. زیبایی و شکوه ایران نیز آن را در معرض رنجها و سختی‌های گوناگون قرار می دهد و از این رو، پهلوانانش با تمام توان به دفاع از هستی این کشور و ارزش های ژرف انسانی مردمانش بر میخیزند و در این راه، جان خود را نیز فدا می کنند. برخی از پهلوانان شاهنامه، نمونه متعالی انسانهایی هستند که عمرشان را به تمامی در اختیار همنوعان خود قرار داده اند؛ پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند. شخصیتهای دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور، وجودشان آکنده از فتنه گری، بدخویی و تباهی است. آن ها ماموران اهریمنند و قصد نابودی و تباهی در کار جهان را دارند. قهرمانان شاهنامه ستیزی همیشگی با مرگ دارند و این ستیز، نه رویگردانی از مرگ است و نه پناه بردن به کنج پارسایی؛ بلکه پهلوان در رویارویی و درگیری با خطرهای بزرگ، به جنگ مرگ می رود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ دور می سازد. بیشتر داستان های شاهنامه، فانی بودن دنیا را به یاد خواننده می آورد و او را به بیداری و درس گرفتن از روزگار رهنمون می سازد، با وجود این، آنجا که زمان بیان سخن عاشقانه می رسد، فردوسی به سادگی و با شکوه و زیبایی خاص خود، موضوع را می پروراند.

 بی پایه بودن افسانه ها وخیال پردازی ها درمورد فردوسی

افسانه‌های فراوانی درباره فردوسی و شاهنامه پرداخته‌شده که بیشتر از شور و دلبستگی مردم دوستدار فردوسی و خیال‌پردازی شاهنامه‌خوانان پدید آمده و اغلب بی‌پایه است و با منابع تاریخی و متن شاهنامه نمی‌خواند. از این دست می‌توان داستان راه‌یافتن نسخه پهلوی شاهنامه از تیسفون به حجاز و حبشه و هند و سرانجام به ایران آمدنش به‌دست یعقوب لیث، رویارویی فردوسی با سه سراینده دربار غزنویان (عنصری، فرخی، و عسجدی)، داستان فرارش به بغداد، هند، طبرستان، یا قهستان پس از نوشتن هجونامه، داستان پیشکش کردن شاهنامه به سلطان محمود به‌سبب نیازمندی و تنگدستی وی در فراهم آوردن جهیزیه برای دخترش، داستان فرستادن پیشکشی که سلطان محمود به فردوسی نوید داده بوده‌است به‌سان پول سیمین به‌جای زر به‌پیشنهاد احمد بن حسن میمندی و بخشیدن آن پاداش به فقاع‌فروش و حمامی به‌دست فردوسی و ... را برشمرد.

 

                                یکشنبه : 1/ 11/ 1396- 3جمادی الاول1439- 21ژانویه2018

 

 منابع :

1- آبشناسان، سعیده. «نادرست گفتن، درست نگفتن نیست! (نیم‌نگاهی نقدگونه پیرامون نگاه احمد شاملو به اسطوره ضحاک)». گوهران (تهران)، ش. ۱۱۱۲ (بهار و تابستان ۱۳۸۵): ۲۷۱۲۹۳.

2- آل داود، سید علی. «ابن اسفندیار». سید محمدکاظم موسوی بجنوردی. در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. سوم، ابن ازرقابن سیرین. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹. شابک ISBN ۹۶۴-۷۰۲۵-۲۳-۸.

3-آیدنلو، سجاد. «از آیین زروان تا شاهنامه». کتاب ماه ادبیات و فلسفه (تهران)، ش. ۴۵ (تیر ۱۳۸۰): ۷۴۷۷.

4-احراری، ظاهر. «تاریخچهٔ مختصر تحقیق و نشر شاهنامهٔ حکیم ابوالقاسم فردوسی در تاجیکستان». ایران‌شناخت (تهران)، ش. ۱ (زمستان ۱۳۷۴): ۱۴۱۱۵۲.

5-اسلامی ندوشن، محمدعلی. «ارزش‌های حماسی در شاهنامه/ مقایسه‌ای بین شاهنامهٔ فردوسی و ایلیاد هومر، تأثیر شاهنامه در فرهنگ و تمدن ایران». هنر و مردم (تهران)، ش. ۱۳۸ (فروردین ۱۳۵۳): ۱۶۲۴.

6-افشار، ایرج. کتابشناسی فردوسی و شاهنامه (از آغاز نوشته‌های پژوهشی تا سال ۱۳۸۵). تهران: میراث مکتوب، ۱۳۹۰. شابک ISBN ۹۷۸-۶۰۰-۲۰۳-۰۰۷-۸.

7- باستانی پاریزی، محمدابراهیم. شاهنامه آخرش خوش است. تهران: نشر علم، ۱۳۸۳. شابک ۹۶۴-۴۰۵-۳۶۸-۰.

8- براون، ادوارد. تاریخ ادبیات ایران. ج. دوم: از فردوسی تا سعدی. ترجمهٔ غلامحسین صدری افشار. تهران: مروارید، ۱۳۸۶.

9- بیضایی، بهرام. دیباچه نوین شاهنامه. تهران: انتشارات روشنگران، ۱۳۶۹. شابک ‎‎۹۶۴-۵۵۱۲-۳۵-۲.

10-تقی‌زاده، حسن. فردوسی و شاهنامهٔ او. به کوشش حبیب یغمائی. تهران: انجمن آثار ملی، ۱۳۴۹.

11- جعفریان، رسول. «شعوبیگری و ضد شعوبیگری در ادبیات اسلامی». آینهٔ پژوهش (تهران)، ش. ۳۸ (خرداد و تیر ۱۳۷۵): ۱۹۳۳.

12- حاکم نیشابوری، ابوعبدالله. تاریخ نیشابور (الحاکم). به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی. ترجمهٔ محمد بن حسین خلیفهٔ نیشابوری. تهران: آگه، ۱۳۷۵.

13-خالقی مطلق، جلال. «ادای دین به فردوسی و شاهنامه (متن سخنرانی دکتر جلال خالقی مطلق در جشن رونمایی شاهنامه فردوسی)». بخارا (تهران)، ش. ۶۴ (آذر و اسفند ۱۳۸۶): ۱۱۴۱۲۰.

14- صفا، ذبیح‌الله. حماسه‌سرایی در ایران. تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۳.

15- فردوسی، ابوالقاسم. جلال خالقی مطلق. شاهنامه. ج. یکم. نیویورک: بنیاد میراث ایران، ۱۳۶۶. شابک ISBN ۰-۸۸۷۰۶-۷۷۰-۰.

16- فردوسی،  جلال خالقی مطلق. شاهنامه. ج. سوم. نیویورک: بنیاد میراث ایران، ۱۳۷۱. شابک ISBN ۰-۹۳۹۲۱۴-۸۶-۵.

17- فردوسی،  جلال خالقی مطلق. شاهنامه. ج. چهارم. نیویورک: بنیاد میراث ایران، ۱۳۷۳. شابک ISBN ۱-۵۶۸۵۹-۰۱۸-۰.

18- فردوسی،  جلال خالقی مطلق. شاهنامه. ج. پنجم. نیویورک: بنیاد میراث ایران، ۱۳۷۵. شابک ISBN ۱-۵۶۸۵۹-۰۴۹-۰.

19- فردوسی،  جلال خالقی مطلق. شاهنامه. ج. ششم. نیویورک: بنیاد میراث ایران، ۱۳۸۴.

20- فردوسی،  جلال خالقی مطلق. شاهنامه. ج. هفتم. نیویورک: بنیاد میراث ایران، ۱۳۸۶.

21- فردوسی،  جلال خالقی مطلق. شاهنامه. ج. هشتم. نیویورک: بنیاد میراث ایران، ۱۳۸۶. شابک ISBN ۹۶۲-۷۰۲۵-۵۳-X.

22- باغداساریان، ادیک. شاهنامه و ارمنیان. تهران: مؤلف، ۱۳۸۰. شابک ISBN ۹۶۴-۰۶-۰۷۴۶-۰.

23- بهار، مهرداد. کتایون مزداپور. پژوهشی در اساطیر ایران. تهران: آگه، ۱۳۹۱. شابک ISBN ۹۶۴-۳۲۹-۰۰۹-۳.

24-حمیدیان، سعید. درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی. تهران: مرکز، ۱۳۷۲.

25- خالقی مطلق، جلال. از شاهنامه تا خداینامه: جستاری دربارهٔ مآخذ مستقیم و غیرمستقیم شاهنامه. تارنمای نوف، ۲۰۰۹. 

 

 

اسد...
ما را در سایت اسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asadollah587o بازدید : 206 تاريخ : يکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت: 17:37